• وبلاگ : صور اسرافيل
  • يادداشت : اولين كسي كه سنت نبوي را رد كرد .
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمد 

    با سلام خدمت مدير عزيز وبلاگ

    در خصوص پاسخ جنابعالي موارد ذيل را باستحضار مي رساند:

    1. عباراتي چون "همه مي دونند" ازمصاديق مغالطه مصادره به مطلوب است. يعني قبل از اينكه مساله اي اثبات شود بطور پيش فرض آن مساله اثبات شده فرض مي شود. شايسته آنست كه هر استدلالي بخصوص تاريخي با مرجع معتبر شروع شود نه بر اساس حدس و گمان و يا شنيده ها.

    2. بيان متکلم بزرگ شيعي، مرحوم سيد عبدالحسين موسوي عاملي (شرف الدين) در اين خصوص، خواندني است:

    «اين قضيه در سال 11 هجري بود زماني که رسول خدا(ص) در بستر بيماري بودند و چهار روز قبل از رحلت شان... بخاري {امام محدثين سني} نقل مي کند: ابن عباس گفت: زماني که رسول خدا(ص) در بستر بيماري بود، در خانهء ايشان بعضي مردان نشسته بودند و از جمله عمر بن خطاب، حضرت رسول(ص) فرمود: چيزي بياوريد مي خواهم مطلبي براي شما بنويسم که بعد از من، گمراه نشويد.

    عمر گفت: هذيان بيماري بر پيامبر غلبه کرده، قرآن نزد شما هست و کتاب خدا، کافي است ناگهان بين اهل خانه، اختلاف افتاد کساني حرف پيامبر(ص) را گفتند و کساني حرف عمر را {!} ... اختلاف بالا گرفت تا اينکه رسول خدا(ص) فرمود: بلند شويد...


    3. ابن عباس هميشه اين را مي گفت که مصيبت بلکه همه مصيبت همان بود که مانع شدند رسول خدا(ص) آن مطلب را بنويسد...

    مسلم {دومين محدّث بزرگ اهل تسنن} نيز نقل مي کند: يکبار ابن عباس گفت: روز پنج شنبه، و روز پنج شنبه چيست و شروع کرد به گريه و خيلي گريست سپس گفت: رسول خدا(ص) فرمود: يک لوح و دوات بياوريد براي شما نوشته اي بنويسم که هرگز گمراه نشويد اما آنها گفتند رسول خدا هذيان مي گويد» !!!


    4. عبدالله بن مسعود نقل مي كند هنگامي كه پيامبر(ص) پي برد عده اي، از پيوستن به سپاه اسامه سرباز زده اند به آنان پيغام فرستاد و آخرين سخنانش را بيان كرد.(1) ابن عباس گويد(2) حضرت فرمود: كاغذ و دواتي بياوريد تا چيزي بنگارم كه پس از من هرگز گمراه نشويد. اما در ميان اطرافيان و اصحاب، اختلاف نظر پيش آمد و يكي از آنان گفت: آن مرد (پيامبر) گرفتار تب شده و هذيان مي گويد و اين عبارت را تكرار كردند،

    ـــــــــــــــــــــــ
    1- طبري، 2/335
    2- همان: 2/336


    من تفسير شما " انروز هم دستور داد که قلم و داوات بياورد تا طبق معمول گفته و وصيت خود را بگويد و حضرت علي عليه السلام بنويسد" را در هيچكدام از تواريخي كه خوانده ام نديدم. لذا بسيار باعث مسرت اينجانب خواهد بود اگر مرجع را ذكر نماييد تا مورد مطالعه قرار گيرد.


    با سپاس

    پاسخ

    نگاه کنيد، اينکه عمر گفته پيامبر هذيان گفته را همه شما قبول داريد، ما در روايات داريم که پيامبر فرموده: اشاره اي به دو لبش مي کند و ميگويد هيچگاه از بين اين دو لب سخن نا حق گفته نميشود ، انوقت عمر چطور جرات کرده و به خودش جرات گفتن لقب هذيان گويي را به پيامبر داده ، شما داريد از کتب روايي خود برايم سند مياوريد، خيلي از احاديث موجود در اين کتب به ناحق و تحريف شده است ، خودتان هم مي دانيد که عمر و ابوبکر هردو نگذاشتندکه بعد از رحلت پيامبر احاديث ايشان نقل شود. اينکه شما مدام از کتب خود روايات نقل کنيد که ما اکثر انها را قبول نداريم و اينکه ما از کتب خود روايتي نقل کنيم که شما اصلا قبول نداريد ، کارمان به جايي نمي رسد مگراينکه استدلال کنيم و براي کارش توجيح و يا دليلي بياوريم . اينطوري بحثمان به جايي نميرسد،من الان مي توانم تعداد زيادي حديث نقل کنم که نشان دهد خيلي از جاها حضرت علي به عنوان نويسنده پيامبر اکثر نامه ها و عهد نامه ها را مينوشته ولي شما هيچ کدام از انها را قبول نداريد چون داخل کتب روايي شما نيست، پس بايد دليل بياورم ، حالا شما استدلال هاي متن را قبول داريد يا نه؟ و اينکه شما دليل مي اوريد که به خاطر ان عمر لقب هذيان گويي را به او داده ، اصلا قابل توجيح نيست ، چون همه ميدانستند که پيامبر امي است و مطمئنا خودش نمي خواهد بنويسد بلکه کسي ان را خواهد نوشت ، يا به قول ما شيعيان حضرت علي و يا غيره . و اين دليل نميشود که به پيامبر توهين کند و بگويد که قران براي ما بس است، خيلي دوست دارم بحث خوبي داشته باشم ولي شما نه اي ديتان را نوشتيد و نه ادرسه وبتان را. علي يارتان