یک هفته به جایی رفتم که نه موبایل آنتن می داد و نه دسترسی به خط تلفن داشتم و نه از رادیو تلویزیون خبری بود و نه از هیچ روزنامه ای! کل مسیر هم توی راه بودیم که حداقل نمی شد از دهان مردم چیزی شنید. موقع برگشتن هم احساس می کردم مانند شاهان قاجار هستم که در مملکتش هر غلطی خواستند می کنند ولی خودش هیچ اطلاعی ندارد .
وقتی هم وارد خانه شدم اولین سوالی که از پدرم پرسیدم این بود که حاج آقا هاشمی هفته ی گذشته در خطبه های نماز جمعه چه گلی کاشت! و سوالاتی که خودم هم نمی فهمیدم چه می پرسم!!!
الان هم که نشسته ام و مطالب روی هم انباشته شده و تاریخ گذشته قبل از امتحاناتم را میخوانم! یعنی حدود یک ماه و نیم پیش... که اصلا فرصت تایپ و به روز رسانی وبلاگ را نداشتم، در حال حاضر سرم خلوت شده ولی این طور که بویش می آید بیکاری به ما نیامده و دوباره خبرهایی هست!