ـ بچه ها بیایید این طرف رو ببینید!!! عجب هنری دارن هااااا ! چقدر تو درست کردن این مجسمه ها ماهر بودن... عجب ظرافتی!
ـ اَه ، اصلا هم شبیه شون درست نکردن، کجاش به فلانی می خوره...
ـ یه سقلمه به بغلیش میزنه میگه : فلانی نگاه کن ببین توی کاسه ای که جلوشونه چه غذایی گذاشتن...
ـ کی باور میکنه که اینا همچین کاری کرده باشن، همش رو الکی درست کردن که مردم جمع شن ببیند تا پول جمع کنن
ـ اینجا هم آخوندا دست از سرما بر نمیدارن، تو هر سلولی یه عمامه به سر هستش.
ـ ...
اینا گوشه ای از حرف هایی بود که موقع بازدید از محوطه موزه عبرت از بازدید کننده ها شنیدم مابقیش رو حیا کردم و نگفتم...، واقعا فکر میکنیم که با یاد آوری و نشون دادن این مجسمه ها به نسل حاضر کاری از پیش می بریم؟! باور کنید در اشتباهیم، الان کسی با دیدن این نوع موزه ها عبرت نمیگیره چون خود عبرت رو باید دیگه تو موزه ها پیدا کرد... این موزه عبرت وقتی معنا پیدا میکنه که با دنیای واقعی مقایسه بشه. یه ضرب المثل هستش که میگه : بالارفتن از کوه چقدر سخت و سقوط از اون چه آسان "
این دقیقا می تونه شاهد مثالش انقلا ب ما باشه، انقلابی که با از دست دادن چه عزیزانی و با چه مشقتی به دستش اوردیم ولی الان خیلی راحت داریم از دستش می دیم... بله داریم از دستش میدیم فقط کافیه یه نگاه به اطرافتون بندازید.. اون موقع چه زنانی رو داشتیم که به خاطر فعالیت های انقلابیشون دست گیر میشدن و چه شکنجه هایی رو تحمل میکردن و بعضی هاشون هم عفت خودشون رو از دست می دادند... مردم از دست وضعیت فرهنگی اون موقع جامعه فرار میکردن دیگه اقتصادش بماند، ولی الان ... الان مردم خواهان اون وضعیت قبلی هستند... اصلا لزومی به یادآوری و گفتن نیست، اونی که کمی اهل تامل و تفکر باشه شبها از درد خوابش نخواهد برد... ببین من دارم این رو میگم حالا فکرش رو بکنید که امام زمان ما چه میکشه...
اللهم عجل لولیک الفرج