چند روزه دیگر ماه مهمانی خدا شروع می شود. همیشه وقتی وارد ماه رمضان می شویم، یه چیز در این ماه خیلی مانور میکند، همه جا، هم داخل خانه ها، هم داخل مساجد، هم مدرسه ها، مرکز آموزشی. فکر ما می کنید ان نکته چه باشد؟معلوم است، خواندن قرآن. همه در این ماه سعی می کنند حداقل یک دور قرآن را تلاوت کنند.
داخل منازل، مساجد، مدارس، دوره های ختم قرآن می گذارند تا هر روز 1 جز قرآن تلاوت شود، ولی چرا اینقدر مرم مسر هستند که حداقل یک دور کامل قرآن در این ماه تلاوت کنند؟ بخاطر ثواب زیادی که دارد؟ ویا... ؟ اصلا برای چه می خوانیم؟ خواندن قرآن با صوت و لحن زیبا که هر کسی موقع قرآئت به لحن طرف مقابلش توجه می کند و به خودش میگوید چه لحن زیبای دارد چه فایده ای خواهد داشت؟ هیچ فایده ای. چرا؟ چون از قرآن جز لفظ آن چیزی نفهمیدیم، فقط به صرف این که از روی آن تلاوت کنیم بسنده کردیم . بهتر نیست بجای اینکه در ماه رمضان یک دور کامل قرآن را تلاوت کنیم، یک جزء و یا یک حزب آن را همراه با تفسیر و تامل بخوانیم، بفهمیم که داخل این کتاب الهی که همه دشمنان با آن مخالفت می کنند و سعی می کنند آن را طوری دست نوشته خود پیامبر بدانند چه چیزی نوشته که آنها را این طور به هراس واداشته. به قول آقای قرائتی که ایشان میگفت:" چرا موقع اذان قبلش قرآن می خوانیم، این چه فایده ای دارد؟ همان 2 آیه که خوانده شود را تفسیرش را بگویید، این تاثیرش بیشتر است"
به نظر شما اگر بیاییم طوطی وار قرآن را تلاوت کنیم بعد دقایقی نگذشته عملی انجام دهیم که دقیقا ضد آن آیه است چه فایده ای دارد؟ جزء این که فردای قیامت به جرم اینکه چرا آیه را خواندی و عمل نکردی عقاب میشوی؟! درست است که انسان معصوم نیست و ممکن الخطآء. و من هم منظورم این نیست که چون نمیتوانیم دقیقا به دستوراتش عمل کنیم اصلا از روی قرآن تلاوت نکنیم، نه هرگز، چون طبق بعضی از روایات داریم که حتی نگاه کردن به آیات قران نیز ثواب دارد (البته نگاه با تامل و اندیشه) اما نکته اینجاست، الان دشمن کم کم دارد به هدف خودش می رسد. قرآن را با لحن های بسیار زیبا می خوانند و تا خواننده می شنود مجذوب لحن طرف میشود نه مضمون آیه قرآن و خود قرآن، دشمنان ما الان دارند کار معاویه را انجام میدهند و مردم ما هم نقش خوارج، آنان مانند معاویه قرآن بالای نیزه می برند و مردم مانند خوارج به قران توجه می کنند و چون تفسیر و تاویل آن را نمی دانند گمراه میشوند.
خوانندگان عزیز، خواهشا در ماه رمضان امسال را سعی مان بر این نباشد که قرآن را تا انتها تلاوت کنیم، چون این نوع تحمیل کردن هم یک نوع دلزدگی از قرآن را برای ما به وجود می آورد. و تلاوت قرآن در حالی که چیزی از آن نمی فهمیم سودی برای ما ندارد(البته سودی که به دنیای ما کمک کند و باعث سعادتمند شدن مان شود منظورم است وگرنه ثوابش که جای خود دارد) بیایید و همان چند آیه ای را که می خوانیم در آن تفکر کنیم و علت نزول این آیه را بدانیم، که اگر این طور شود تلاوت قرآن برای ما شیرین تر می شود. وگرنه جز خسته کردن خودمان فایده ای برای ما نخواهد داشت. و از همه مهمتر هوشیاری ما درمقابل دشمن چند برابر میشود. و نمی گذاریم که آنان، اینبار بوسیله مقدسات خودمان وارد عمل شوند و ما را گمرا ه سازند.
هنگامی که رسول خدا به اصحابش دستور داد به حبشه هجرت کرد به انان فرمود " به سوی حبشه روانه شوید ، زیرا در آنجا پادشاهی هست که هیچ کس نزد او مورد ستم قرار نمی گیرد "
مشاهده کردید که فقط پیامبر به انان دستور داد، و برای انان گذرنامه تهیه نکرد و از حکومت حبشه نیز درخواست ویزا نکرد.
هیچ کدام از این مسائل در آن زمان برای مردم شناخته شده نبود و مورد استفاده هم قرار نمی گرفت. چرا که زمین خدا وسیع است و انسان هرگاه وطنش برایش تنگ شود به سوی زمین خدا روانه می شود. نه حسابگری، نه مراقبی، نه بازرسی، نه گمرک ، نه عوارضی و نه کارت بهداشتی !!
آری ! این تمدن است . یا بهتر بویم ، افزایش جمعیت باعث شده که زمین به کشورها و دولتهای متعدد تقسیم و وقتی که به عدد این دولتها اضافه شد و کشورهای مستقل زیادی بوجود آمد ، طمع ها افزایش یافت به طوری که هر یک می خواست طرف مقابلش را استعمار کند و به همین خاطر انقلابها و کودتاهای زیادی بوجود آمد ، به خاطر همین جوامع مجبور شدند ملتها را از هم جدا کنند و گواهی ولادت و فوت صادر کنند، کارت شناسایی پدید آمد و گذرنامه اختراع شد، مرزها مشخص شد و به هر کس بدون اجازه قبلی و ویزا و روادید اجازه ورود داده نشد .
خلاصه هر جایی قانون و هر حکومتی برنامه مشخصی برای خود اعلام کرد .
به راستی چقدر سرگردان می شوم وقتی این ایه را در قران تلاوت می کنم .
" انان که به خویشتن ستم روا داشتند ، هنگامی که قبض روح شدند ، فرشتگان از انها پرسیدند که کجا بودید ؟ گفتند: ما در روی زمین مستضبعف و ناتوان بودیم . فرشتگان گفتند : مگر زمین خدا گسترده و وسیع نبوده که در آن هجرت کنید ( و عذرشان پذیرفته نمی شود ) و آنان جایگاهشان دوزخ است و چه سرنوشت بدی "
مدت زیادی با این افکارم درگیر بودم و به خودم گفتم ، چرا اروپایان باید برای خود اتحادیه تشکیل دهند و مرزها را برای خود بردارند تا جایی که می خواستند قانون اساسی خود را هم یکی کنند ولی جوامع اسلامی هنوز بر سر مسائل جزئی در گیر هستند و به راحتی نمی توانند به کشورهای یکدیگر سفر کنند، و با توجه به ایه بالا جلوی خودم سدی بزرگ می دیدم .
تا اینکه به این جمله از فرموده حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه بر خورد کردم " ایات و احکامی که در وقت خود واجب می شود ولی در آینده از بین می رود "
از این سخن متوجه این امر شدم که، در زمان پیامبر چنین آیاتی امکان پذیر بوده ولی در آینده به خاطر سلطه ستمگران و طغیان کافران غیر ممکن می شود .
پس اگر کسی در روز قیامت به پروردگارش بگوید : من در زمین تو مستضعف و ناتوان بودم ، خداوند جهان که هیچ مطلبی برا او پوشیده نیست به او نخواهد گفت : جایگاهت دوزخ است و چه سر نوشتی !
سلام بر تو ای امیرالمومنان ، روزی که زاده شدی و روزی که از دنیا رفتی و روزی که بر انگیخته خواهی شد .
پینوشت.............................................................................................
مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و آله است و وقتی مشکلاتی که پیامبر در طول رسالتش متحمل شده را باز بینی می کنم، می بینم چقدر پیامبر سختی کشید تا مسائل مهم اسلامی را به مردم بفهماند ولی حالا میبینیم که ما از قافله عقب ماندیم و فکر هم نمی کنم که دیگر به قافله برسیم ولی از آنطرف ...
ـ ای گروه جن و انس ، اگر توانستید از مرزها به آسمان ها و زمین فراتر روید ، پس بروید (جن 33)
ـ خداوند دریا را مسخر شما قرار داد تا به امر او کشتی ها در آن حرکت کنند و شما از فضل و گردش بهره برید (جاثیه 12)
ـ آیا نمی بینید که خداوند انچه در آسمانها و زمین است ، همه را در اختیار و دسترس شما قرار داد (لقمان 20)
مسلمانی که در کتاب خدایش می خواند به اینکه هر چه در آسمان ها و زمین است همه در خدمت اوست، چگونه این چنین مسلمانی دست بسته می نشنید و منتظر پیشرفت و اختراع از طرف غربی ها می شود؟ اگر چنین کاری کند، به وظیفه خودش عمل نکرده ، و خودش را خوار کرده و ضرر بزرگی را هم متحمل شده، چرا که قرآنی که در دست ماست همه چیز در آن وجود دارد و هیچ نقص و کاستی در آن دیده نمی شود .
ـ ما در کتاب از بیان هیچ چیز فرو گذار نکردیم(انعام 38)
پس اسلام ، در زمینه علم و دانش و پیشرفت و مدنیت بدون اندازه پیشرفت داشته و هیچ وقفه ای برای آن قائل نیست.
این مطلب پاسخ به سوال دو پست قبلی ام بود که به اصطلاح روشنفکران دین می گفتند اسلام عقب مانده است ، در صورتی که مقصود از پیشرفت ، پیشرفت علم ، صنعت ... و که اروپا ، آمریکا و بویژه ژاپن را فرا گرفته و مسلمانان از آن غفلت دارند و فکر می کنند که همه این پیشرفتهای و اختراع های چشمگیر از غیر مسلمانان بوجود آمده و اسلام عامل عقب ماندگی است !! خصوصا بعضی از کمونیست ماب ها که دین را نابود کننده ملتها می دانند .
اگر اینها واقعا انصاف داشتند متوجه می شدند که دین اسلام ، ملتها را احیا کرد . مگر همین اسلام نبود که ملتی پوچ و ناچیز را در جزیره العرب دارای همه چیز کرد ، تا آنجا که از همان سرزمین عقب افتاده ، علم ، دانش و اختراع ها را به جهان صادر شد و برخی نوشتند " آفتاب اسلام و عرب بر اروپا تابید " و اقرار کردند به اینکه همین اعراب بادیه نشنین ، پس از گرویدن به اسلام ، در تمام زمینه ها از خود پیشرفت نشان داده و در تمام اکتشاف و اختراع ها پیشگام بودند .
بهتر است این کوردلان ، و این به اصطلاح دین شناسان نگاهی کوچکی به تاریخ بیاندازند و بعد نظر دهند .
در اینجا بنده چند نمونه را متذکر می شوم:
1ـ د رجغرافیا و جهانگردی : رازی ، ابوعبیده بکری ، غرری ، ادریسی، ابن جبیر و ابن بطوطه .
2ـ در هیئت نجوم فرصد خانه های علمی بزرگ در طلیطله ، قرطبه ، بغداد ، دمشق ، قاهره ، سمرقند و فارس بود .
3ـ در هندسه : گوستا وبلوبون می گوید : اروپا زینت ها معماری را از اعراب فرا گرفت و در برخی کلیساها ی فرانسه ، عکسهای حروف عربی که در سنگ کاری گذاشته شده بود دیده می شد .
4ـ در ریاضی : " سدیر " مستشرق غربی می گوید : اعراب عنایت ویژه ای به علوم ریاضی داشتند و آنان واقعا استادان ما رد این زمینه بود ند " لئونارد البیزی " حدود 1200 رساله در " جبر " نوشت که از عرب آنها را فرا گرفته بود . حتی در کتاب " تاریخ العرب " می نویسد : صفر که مشکلات بزرگ ریاضی را حل کرده است ، از طریق مسلمانان به اروپا آورده شده است .
5ـ در فیزیک : ابن هیثم استاد یان علم به شمار می آید .
6ـ در شیمی ، صنعت ، زراعت و علم طب نیز همواره مسلمانان پیشگام بوده اند .
فقط کافی است بدانند که تا امروز شفای ابن سینا در دانشگاه های اروپا تدریس می شود .
نمی دانم چطور دسته ای نسنجیده می گویند : علت پیدایش تشیع تنها یک موضوع سیاسی است و ربطی به دین ندارد ، ولی این سخن اشتباه است : زیرا علت این پیدایش یک موضوع دینی بوده و این موضوع هیچ رابطه نزدیک یا دوری با سیاست نداشته است و پیدایش تشیع از رفتار و گفتار پیمبر اسلام سر چشمه می گیرد .
رفتار پیغمبر نسبت به علی
1ـ یکی این که علی را برای مشاورت و برادری خود برگزید و او را از ابتدای طفولیت تحت تعلیم و تربیت خود در آورد، و مطابق میل خود، آن حضرت تعلیم فرموده و هیچگاه در زندگی خود حضرت امیر را مورد مؤاخذه و اعتراض قرار نداد .
2ـ همچنین علی بن ابی طالب علیه السلام در ساعات مهم وکارهای مشکل، نماینده پیغمبر اسلام بود .
3ـ علی سوره برائت را در موسم حج ابلاغ نمود.
4ـ پیامبر گرامی ایشان رابرای کشتن "عمروبن عبدود" و "مرحب" انتخاب فرمود .
5ـ علی را برای نفرین کردن به نصارای نجران به همراه همسر او، فاطمه و فرزندانش حسن و حسین انتخاب کرد .
6ـ علی بود که پا را روی شانه رسول خدا نهاده و بت ها را شکست.
7ـ علی بود که با رسول خدا در زیر یک کساء قرار گرفت.
آری، اینگونه منقبتها که قابل شماره نیست، منحصر به آنحضرت است و هر گاه یکی از این مناقب را یکی دیگر از اطرافیان پیغمبر داشت ، هیاهو بر پا کرده طبلها نواخته ، پرچمها برافرشته و فریاد را به آسمانها می رسانند .
گفتار پیغمبر نسبت به علی :
نباید فراموش کرد که رسول خدا به مناسبتهای زیادی تصریح به فضلیت وخلافت علی نمود .
اولین سخن حضرت رسول اکرم درباره علی هنگام نزول آیه " و انذر عشیرتک القربین " بود زیرا رسول اکرم سی نفر را از طائفه خود جمع آوری نموده و از غذای تهیه شده صرف کردند، سپس رسول خداد فرمود:
"علی وزیر و وصی و وارث من است . علی بعد از من خلیفه من بر شما است و باید از او اطاعت نموده به سخنان او گوش فرا دهید."
آخرین سفارش آن حضرت ( درباره خلافت علی بن ابیطالب داستان غدیر خم است که علی را بالای دست بلند کرده و) فرمود " من کنت مولاه فهذا علی مولاه " هر کس من صاحب اختیار او هستم علی صاحب اختیار اوست. بین اولین سخن آن حضرت و آخرین سفارشش نسبت به حضرت امیر سفارشهای مختلفی است :
رسول خدا به علی می فرمود تو نسبت به من مانند هارونی نسبت به موسی (که وزیر و یاور او بود) و همچنین داستان " علی مع الحق و الحق مع علی " و حدیث ثقلین و احادیث دیگری که در کتابهای اهل سنت نقل شده و آن احادیث را دانشمندان امامیه جمع آوری نموده و دهها کتاب می گردد و چندین مرتبه چاپ شده و در دست علاقه مندان قرار گرفته است.
من دانشمندی از اهل سنت را ندیده ام که در نقل روایات ولایت و وصی بودن حضرت امیر اعتراض کرده باشد، بلکه خودشان را به زحمت انداخته و ولایت (که در روایات بوده) که باید به حکومت و سلطنت معنی شود به دوستی و اخلاص تفسیر کرده و وصی بودن را منحصر به کفن و دفن نموده اند.
هیچ شکی نیست که اگر یکی از اینگونه احادیث درباره دیگر اصحاب صادر شده بود با آب طلا نوشته و شرحها بر آن می نوشتند.
با این بیان اگر شیعیان داد دوستی علی را می زنند ، و می گویند رسول خدا تصریح فرموده است و می گویند :باید علی از گناه معصوم باشد ، همه بخاطر اطاعت رسول خدا است . آن حدیث که می فرمایند " لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار" و حدیث "علی مع الحق و الحق مع علی " است.
اینگونه احادیث است که مورد اعتماد ما شیعیان قرار گرفته و علی را دوست می داریم. با داشتن اینگونه احادیث راهی برای گمان و تخمین باز نمانده و نمی توان از راه عاطفه و تعصب و یا تقلید و وراثت سخن گفت، با این مقدمه سبب تشیع موضوع دین و فرمانبرداری از رسول است و مربوط به سیاست نیست بلکه مربوط به علم است و هیچ ربطی به هوی هوس ندارد.
پینوشت.................................................................................
ماه رجب است و من دلم نیامد که مطلبی درباره مولا علی علیه السلام ننویسم ، البته این فقط گوشه ای از فضیلت های مولا بود که به قول یکی از علما اگر تمام دریا مرکب و تمام درختان قلم میشدند باز هم نمیتوانستیم فضیلتهای ان حضرت را بیان کنیم.
پینوشت 2...............................................................................
خوانندگان عزیز ، پست قبلی ام هنوز ادامه دارد ، این پست را به احترا م مولا علی علیه السلام گذاشتم ، پس منتظر ادامه پست قبلی ام در پست بعدی ام بعد از مراسم اعتکاف باشید.
امروزه برخی از مسلمانان ( اگر نگویم بیشتر شان ) خودشان را معتقد به اسلام و احکام آن نمی دانند و ادعا می کنند که اسلام را نمی توان پیاده کرد و عموم مردم توانایی اجرایش را ندارند و حتی کار به جایی رسیده که می گویند باید احکام را طبق مقتضیات زمان ، تغییر داد . و الانه این به اصطلاح روشنفکران بسیاری از جوانان ما را اغوا می کنند ، به ویژه وقتی که تظاهر به دوست داشتن اسلام می کنند و معتقدند که پیش از دیگران به اجرای احکام اهمیت می دهند و علت عقب افتادگی مسلمانان را در آن می دانند که 15 قرن ، هیچ پیشرفتی در دینشان پدید نیامده است . بخاطر اینکه آن روزها وسائل حمل و نقل منحصر به قاطر و الاغ و دیگر حیوانات ! ولی ما امروز در قرن موشکهایی زندگی می کنیم که سرعتش از سرعت صوت نیز بیشتر است ، دوران تلفن ، فاکس ، کامپیوتر که در ظرف کمتر از چند ثانیه به هر نقطه دنیا می توان تماس حاصل کرده پس نمی شود نگرش ما به قرآن ، هم چنان نگرش سطحی باشد ، مثلا دزد را دست ببریم یا قاتل را با شمشیر سر ببریم !! و در این زمینه فلسفه بافی های عجیب و غریبی ارائه می دهند .
همه می دانیم که قرآن در دسترس همگان قرار دارد . و هر نسلی به زبان خود آن را می فهمد و حالا آنکه به اصطلاح روشنفکران دینشان می گویند نمی شود به قرآن به صورت ظاهری و سطحی نگاه کرد و دست دزد را قطع و سر قاتل را از تن جدا کرد .
اگر با این سخنانشان تلاش برای تغییر احکام الهی یا احکام بشری داشته باشند و فکر می کنند که این احکام با بندگان خدا سازگار تر است و از مهربانی بیشتری نسبت به آنها بر خوردار است ، باید بگویم که این دلیلشان به هیچ وجه من الوجوهی قابل قبول نیست ، چرا که صد در صد کفر است .
و اما اگر منظورشان این باشد که باید پیشرفت نشان داد و وسائل کیفر دادن به مجرمین و اعدام قاتلان را پیشرفته تر کرد . در این جا جای بحث وجود دارد . چرا که اموری ثانوی است شریعت اسلام روی آن پا فشاری نکرده .
و اما اینکه دست دزد را با شمشیر یا با ساطور و یا با وسیله ای نوین قطع کرد ، این بازگشتش به احکام شرع و یا مرجع تقلید است که باید نظر دهد .
مهم این است که نباید احکام الهی را با احکامی که اروپاییان وضع کرده تغییر دهیم .
و اگر منظورشان از پیشرفت ، همان پیشرفت جهان غرب در لباس آزادی بی قید و شرط است تا جایی که باشگاههای برای برهنگان و همجنس بازان ایجاد شده و برای سگها و حیوانات ارث گذارده شده و هر روز پدیده ای نو در میکروژوب و مینوژوب ایجاد می شود . و آن همه فساد اخلاقی که هیچ اقراری ندارد باید بگویم که اسلام نه تنها با آن نمی سازد که بلکه با قدرت تمام با آن مبارزه می کند و در صدد بر اندازی تمام مظاهر فساد و تباهی اخلاقی است .
با این فتوای جدید ، اوناییکه بچه حروم زاده دارن ، بچه هاشون حلال زاده می شه .
فتوای عجیب یک وهابی درباره بچه دار شدن از راه دور !
برخی علمای وهابیت به ارائه فتواهای عجیب شهره هستند اما اخیرا فتوایی منتشر شده که در نوع خود قابل تامل است ، اگر مردی دخترش را که در شرق جهان با وی زندگی می کند به عقد پسری در اورد که او در غرب جهان با پدرش زندگی میکند و هیچگاه آن دو یکدیگر را نبینند و از محل زندگی بیرون نروند، سپس شش ماه از ازدواج آنان بگذرد و آن دختر صاحب فرزند شود پدر او همان کسی خواهد بود که در غرب دنیا زندگی می کند ، اگر چه هیچ گاه همسرش را ملاقات نکرده و حتی ندیده باشد .
و همچنین اگر کسی را از لحظه عقد ازدواج به مدت پنج سال زیر نظر نگهبانان زندانی کنند ، سپس آزاد شود و به منزلش برود و تعدادی فرزند در کنار همسرش ببیند همه آنان فرزندان وی خواهند بود اگر چه فرصت یک لحظه دیدار و ملاقات با همسرش را پس از عقد نداشته است .
این امر امکانش دور از واقعیت نیست ، زیرا ممکن است بر اثر کرامت یکی از اولیاء ، با آنکه مسافت بین زن و شوهر زیاد است آن دو به دیدار یکدیگر رسیده باشند و از این راه فرزندی به وجود آمده باشد .
واقعا آدم نمیدونه چطور این علمای وهابی به این سیرو سلوک می رسن ، اگه ما رو هم خبر کنند ممنونشون می شیم.
فکر می کنید اولین کسی که سنت نبوی را رد کرد، که بود ؟ مشخص است، ما بودیم که اجازه دادیم پیامبر موقع وفاتشان درخواست قلم و دوات کند تا بعد از خود جانشینش را انتخاب کند ، بخاطر همین به ما شیعیان می گویند رافضی ، مجوس ، پستر از یهود .
اصحاب و مصیبت روز پنج شنبه
اصحاب در منزل رسول خدا 3 روز قبل از وفات آن حضرت، جمع شده بودند . پیامبر دستور داد برایش کاغذ و دواتی بیاورند تابرای آنها چیز بنویسد که از گمراهی نجاتشان دهد. ولی اصحاب سرپیچی و تمرّد کردند و او را متهم به هذیان گوئی نمودند. پس پیامبر خشمگین شد و آنها را از خانه اش بیرون کرد بدون اینکه چیزی بنویسد. و اینک داستان را با کمی تفضیل و تحلیل بشنوید :
ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبه ای بود ! درد بر پیامبر شدید شده بود. فرمود:"بیایید کتابی برایتان بنویسم که هرگز پس از آن گمراه نشوید." عمر گفت: درد بر پیامبر غلبه کرده است و شما قرآن دارید و ما را قرآن بس است. اهل خانه اختلاف کرده و با هم به نزاع نمودند، برخی می گفتند: نزدیک شوید و بگذارید پیامبر کتابی بنویسد که پس از آن گمراه نشوید و برخی گفته عمر را تکرار می کردند . حضرت پیامبر به آنان فرمود: بلند شوید و از نزد من بیرون روید و بدینسان ابن عباس همواره می گفت: "بالاترین مصیبت ، مصیبتی بود که نگذاشتند رسول خدا آن کتاب را برایشان بنویسد و به جای اطاعت پیامبر، اختلاف کردند و هیاهو نمودند ".
این حادثه بدون شک صحیح است زیرا هم علمای شیعه و محدثینشان آن را در کتابهایشان نقل کرده اند و هم علمای اهل سنت و حدیث گویان و تاریخ نویسانشان نقل کرده اند.
در اینجا با کمی تأمل به موضع گیری عمر نسبت به دستور پیامبر در می یابیم که واقعاً این چه دستوری بود؟ دستور نگهداری امت از گمراهی ؟! و اگر واقعاً این طور باشد اهل سنت این حرکت عمر را چگونه توجیح خواهند کرد .
حرکتی که پیامبر را آنقدر به خشم آورد تا آن جا که از خان? خود طردشان کرد و ابن عباس وادار شود که بر این حادثه آنقدر گریه کند که اشکهایش ، سنگ ها را خیس کند و آن را بزرگترین مصیبت بداند؟
اهل سنت می گویند: عمر چون شدت بیماری پیامبر را درک کرده بود، لذا دلسوزی کرد و نگذاشت اینکار بشود تا پیامبر خسته نگردد و آسوده باشد ! این تحلیل را ساده اندیشان نیز قبول نمی کنند چه برسد به محققان و دانشمندان .
و اگر واقعاً عمر از روی ساده دلی و به خاطر بیماری پیامبر می خواست که پیامبر اذیت نشود . وقتی نظرش را گفت و دید که پیامبر از گفته شان ناراحت شدند نباید آن را دیگر تکرار می کردند و به عبارتی حرصشان می دادند تا آنجا که عمر آن قدر روی گفته خود پا فشاری کرده بودکه پیامبر از روی ناراحتی و عصبانیت آنان را از خانه اش بیرون کرده بودند. پس قطعا این گفت? اهل سنت برای قابل قبول جلوه دادن این حرکت عمر رد می شود .
و همچنین اگر واژه "یهجر" یعنی "هذیان می گوید" را به واژه "درد بر او غلبه کرد" تغییر دهیم باز هم اهل سنت ، هیچ توجیهی برای این سخن عمربن خطاب نمی یابند که گفت : ما قرآن داریم و قرآن ما را بس است . یا او از پیامبر که قرآن بر آن حضرت نازل شده بود ، بیشتر درباره قرآن می دانست ؟ یا این که رسول خدا نمی فهمید چه می گوید ، یا اینکه با این کارش می خواست ، تفرقه و پراکندگی را در میان آنها ، ایجاد کند .
و اگر این توجیه اهل سنت صحیح باشد ، پس قطعا پیامبر از این حسن نیت عمر با خبر بود و بجای اینکه بر او خشم کند و آنان را از خانه اش بیرون کند ، قطعا از او تشکر می کرد و او را به خود نزدیک می ساخت .
و همچنین اگر واقعاً بر این معتقد بودند که پیامبر هذیان می گوید پس چرا این حرف پیامبر را که فرمود : از اینجا بیرون بروید و آنها را از اطاق بیرون کرد، اطاعت کردند و نگفتند که حضرت هذیان می گوید ؟ آیا نه برای این بود که نقشه شان در منع پیامبر از نوشتن موثر واقع شده بود و دیگر انگیزه ای برای ماندن نداشتند.
و همچنین در محضر پیامبر سر این موضوع بسیار هیاهو و سروصدا راه انداختند ، به طوری که به دو گروه کاملا مجزا و در مقابل هم قرار گرفتند . که برخی می گفتند : بگذارید پیامبر کتابی برایتان بنویسد و برخی سخن عمر را تکرار می کردند ، از این بر می آید که قضیه ساده ای نبوده است که اهل سنت سعی بر توجیح کار عمر می کنند و تلاش می کنند تا کارش را معقول جلوه دهند و ثانیا این امر تنها مختص عمر نبوده یعنی فقط عمر نظرش این نبوده. و گرنه حتماً پیامبر او را قانع می کرد به این که هرگز از هوای نفس سخن نمی گوید و ممکن نیست در امر هدایت مردم و منع از گمراهیشان ، درد بر او غلبه کند. ولی مطلب، پس از قول عمر بگونه ای دیگر درآمد و خریداران بسیاری پیدا کرد که گویاقبلاً با هم، اتفاق کرده بودند. وگرنه همان طور که گفته بودیم پیامبر حتما از پس عمر بر می آمد . و همانطور که از متن روایت پیداست ( آنجایی که همه را طرد کرد و ازخانه بیرون کرد ) هنگامی که پیامبر دید فایده ای برنوشتن کتاب مترتّب نیست. چون فهمید که اینها احترامش نمی گذارند و امر خدا را درباره اش اطاعت نمی کنند، که نهی کرده از بلند سخن گفتن در برابرش " و اینها که در برابر امر الهی ، سر پیچی و نا فرمانی می کنند ، بی گمان امر پیامبرش را اطاعت نمی نمایند. " (حجرات آیه2)
و حکمت و درایت پیامبر اقتضا کرد که کتابی برای آنها ننویسد ، زیرا هنگامی که زنده بود به او اعتنا نکرده و سخنش را به سخره گرفتند و همچنین هنگام مرگش با بی شرمی ، تهمت هذیان گویی را به او زدند . پس بعد از وفاتش چگونه می خواهند به دستوراتش عمل کنند ؟ و قطعا با حالت طعنه خواهند گفت: چون او هذیان می گفت ، لذابرخی از احکامی را که حضرت در حال مریضی بیان کرده بود، مورد تردید است ، چون اعتقادشان به هذیان گویی پیامبر ثابت بود.
و حال اهل سنت چگونه می توانند خود را قانع کنند و وجدانشان را راضی نگهدارند به این که عمربن خطاب هیچ قصد و غرضی نداشت در حالی که اصحابش و آنان که در محضرش حاضر شدند ، در این مصیبت گریه کردند تا آنجا که سنگها را از اشکشان مرطوب ساختند و آن روز را روز مصیبت مسلمین نامیدند.
و حال حتما از خودتان می پرسید ، مگر پیامبر چه چیز مهمی می خواست بنویسد که این طور با مخالفت شدید عمر و همراهانشان قرار گرفت و حال مگر عمر از قصد پیامبر در نوشته اش با خبر بود که این طور مخالفت کرد؟ و ما در جواب می گوییم : نه تنها عمر بلکه بیشترین حاضرین مانند عمر از قصد پیامبر با خبر و مطلب را درک کرده بودند. زیرا قبلاً و بارها و بارها این سخن را فرموده بود که : " من دو چیز سنگین را در میان شما می گذارم ، کتاب خدا و عترتم ، اهل بیتم ، پس اگر به این دو تمسک بجوئید هرگز پس از من گمراه نمی شوید." و در بیماریش نیز فرمود:" بیائید برای شما کتابی بنویسم که هرگز پس از من گمراه نشوید"
حاضرین من جمله عمر ، فهمیدند که پیامبر می خواهد همان مطلب را که در غدیرخم فرموده بود، با نوشتنش تاکید کند و آن تمسک به کتاب خدا و عترش است و سرور عترت همانا علی است. پس حضرت می خواست بفرماید: بر شما باد به قرآن و علی. و این مطلب را در مناسبتهای دیگر نیز گفته بود ، همانگونه که حدیث نویسان ذکر کرده اند .
و همچنین اغلب قریش حضرت علی (علیه السلام) را قبول نداشتند . زیرا کم سن تر و جوانتر از آنها بود و او بود که در جنگهای مختلف همراه پیامبر غرورشان را خرد کرده و بینی شان را به خاک مالیده و پهلوانهایشان را به قتل رسانده بود. به طوری که وقتی نام علی را می شنیدند لرزه به اندامشان می افتاد .
و همچنین این سخن عمر که " شما قرآن داری و قرآن ما را بس است " درست در مقابل محتوای حدیث که آنها را دعوت به تمسک به قرآن و عترت می کند قرار دارد . شاید منظور عمر این باشد که : کتاب خدا هست و برای ما کفایت می کند و دیگر هیچ نیازی به عترت نداریم ! و هیچ تفسیر معقولی بر این سخن عمر نمیتوانند بیابند مگر اینکه مقصود، اطاعت خدا به منهای اطاعت رسول باشد ! که این خود باطل و غیر معقول است و عمر با گفتن این سخن که " کتاب خدا ما را بس است " اولین کسی که سنت نبوی را رد کرد.
وقتی این احادیث رو می خوندم ، به خودم گفتم ، واقعا این برادرای اهل تسنن ما حق دارن که ابوبکر رو به حضرت علی ( علیه السلام ) ترجیح بدن . شما هم بخونید ، اونوقت خواهید گفت که حق با من است .
ایمان ابوبکر
حضرت پیامبر (ص) فرمودند: " ایمان ابوبکر از ایمان تمام امت سنگین تر است "
قطعا اگر پیامبر اکرم ، این چنین ایمانی را برای ابوبکر می پذیرفت ، اسامة بن زید را امیر و فرمانده او قرار نمی داد و در شهادت دادن به نفع او – همان گونه که درباره شهدای احد ، شهادت داده – امتناع نمی ورزید و به او نمی فرمود : " نمی دانم پس از من چه خواهی کرد " تا آنجا که ابوبکر را به گریه وا داشت " .( موطا امام مالک ج1 ص307 –مغازی واقدی ص310 )
و علی بن ابی طالب را پشت سر او نمی فرستاد که سوره برائت را از او بگیرد و او را از تبلیغ آن منع نمی کرد ( صحیح ترمذی ج4 ص339 – مسند احمد بن حنبل ج2 ص 319 - مستدرک حاکم ج3 ص 51 )
و روز خیبر برای دادن پرچم به فرد شایسته ای نمی فرمود : " فردا پرچم را به دست مردی می سپارم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند ، قهرمان نبرد است و هرگز فرار نمی کند و خداوند قلبش را با ایمان آزمایش کرده است ." و آنگاه پرچم را به علی داد و به او نداد (صحیح مسلم – باب فضائل علی بن ابی طالب)
و اگر خداوند می دانست که ابوبکر بر چنین درجه والای از ایمان قرار دارد وایمانش برتر از ایمان تمام امت محمد است ، هرگز او را تهدید به حبط و بطلان اعمالش نمی کرد ، در آنجا که صدای خود را بالاتر از صدای پیامبر نمود ( صحیح بخاری ج4 ص 194)
و اگر علی بن ابی طالب و دیگر اصحابی که پیروی از او کردند ، می دانستند که ابوبکر بر چنین قله بلندی از ایمان قرار دارد ، بر آنها جایز نبود که از بیعتش سرباز زنند و اگر حضرت زهرا (س) می دانست که ابوبکر دارای چنین مقام والائی از ایمان است او خشم نمی کرد و از سخن گفتن با او و جواب سلامش امتناع نمی ورزید و علیه او پس از هر نماز دعا نمی کرد ( الامامه و السیاسه ج1 ص14 – رسائل الجاحظ ص301 – اعلام النساء ج3 ص 215 )
و حتی حضور او بر جنازه اش _ طبق آنچه در وصیتش آمده – منع نمی کرد و اگر ابوبکر خود را چنان یافته بود ، خانه فاطمه را بازرسی نمی نمود هر چند آن را برای جنگ بسته بودند ، و فجائه سلمی را نمی سوزاند و روز سقیفه ، خلافت را بر عهده یکی از آن دو نفر : عمر یا ابو عبیده ، می گذاشت (تاریخ طبری ج4 ص52 – تاریخ مسعودی ج1ص 414 )
کسی که این درجه از ایمان را داراست و ایمانش بر ایمان تمام امت سنگین تر است ، در واپسین لحظات زندگی ، از آنچه درباره فاطمه انجام اده و از سوزاندن فجائه سلمی و از گرفتن خلافت ، پشیمان نمی شود و هیچ وقت آرزو نمی کند که از پشر نباشد و یا یک موئئ یا سرگین شتری باشد ، آیا ایمان چنین شخصی ، معادل با ایمان تمام امت اسلامی بلکه از آن بیشتر است .
و اگر آن روایت که می گوید " اگر می خواستم خلیل و دوستی صمیمی برای خود بگیرم ، ابوبکر را بر می گزیدم " . مورد بررسی قرار دهیم ، آن هم با روایت قبلی فرقی ندارد ، ابوبکر کجا بود روز "مواخات صغری" در مکه پیش از هجرت و روز "مواخات کبری" در مدینه ، پس از هجرت که هر دو روز پیامبر ، علی را به اخوت برگزید و به او فرمود : "تو برادر من در دنیا و آخرت هستی " و هیچ اعتنائی به ابوبکر نکرد ، بلکه او را از برادری و اخوت در آخرت محروم کرد همچنان که از دوستی محرومش نمود . و من بنای بر طولانی شدن موضوع را ندارم ، لذا به همین دو نمونه بسنده می کنم که از کتب اهل سنت نقل کردم و اما ما شیعیان اصلا چنان روایتهائی را نمی پذیریم و دلیل های روشنی داریم که این روایت ها در دوران پس از ابوبکر جعل شده .
حالا دید حق با منه .
یکی از نشانه های ظهور امام زمان این است که ، در آخرالزمان مردم مسلمان گروه گروه وارد دین کفر می شوند و دست از دین خود برمی دارند به طوری که فرزند صبح باایمان و مسلمان از خانه خارج می شود و شب بی ایمان و کافر بر می گردد، از آن طرف ادیان دیگر گروه گروه مسلمان می شوند .
من اول معنای آن را نمی دانستم ، یعنی نمی توانستم درک کنم که آیا واقعاً چنین چیزی امکان دارد ؟! مگر می شود مسلمان دست از دین خود بردارد؟! ولی امروزه به وضوح این امر را در بین کشورها و حتی کشور خودمان می بینیم . سال گذشته آمار نشان می داد در کشورهای اروپایی مانند انگلیس ، آلمان ،آمریکا و ... سه هزار نفر به دین اسلام گرویدند. ولی از آن طرف مردم کشور خودمان مانند کسانی که هویت خود را از دست داده باشند به مذاهب ضاله و... می گروند. حتی وارد فرقه هایی می شوند که کاملا با دین اسلام تناقض دارد . مانند بهاییت . با اینکه سالهاست این فرقه متروک مانده ولی عوامل آن هنوز فعالیت خود را زیر نظر یهود ادامه می دهند و خواهند داد.
آمار نشان می دهد که حدود 2500 فرقه در جهان وجود دارد که 2000 تای آن در ایران فعالیت می کنند . این آمار واقعاً تکان دهنده ای است . در کشوری که نام شیعه بر روی آن گذاشته شده است، رهبر آن شیعه است ، بیش از 90در صد مردمش شیعه هستند این چنین آمار ی بدست بیاید.الآنه اهل تسنن نیز سعی دارند که جمعیت خود را در داخل ایران بیافزایند.تاجایی که به خانواده ها مبلغی داده می شود که تعداد فرزندان زیادی به دنیا بیاورند . آنها علاوه بر اینکار ، هر مرد 4 زن می گیرد و از هر زن تقریبا 10 فرزند بدنیا می آورد . با یک حساب سر انگشتی می بینیم که جمعیت خانواده های آنها از 40 نفر هم تجاوز می کند . ولی از آن طرف می بینیم که خانواده هایی که دارای مذهب شیعه هستند ، اولاً تا 30 سالگی که بچه دار نمی شوند ، دوما اگر هم بچه دار بشوند از یک یا دو فرزند تجاوز نمی کند، غافل از این که آنها نمی دانند پشت سرشان چه می گذرد و نمی دانند اگر این روند همینطور پیش برود ، یعنی جمعیت سنی به طور چشم گیری افزایش یابد ، و از آن طرف جمعیت شیعه نیز به طور چشم گیری کاهش یابد ، آماری که در آینده به دست ما خواهند داد کاملا عکس الآن است ، یعنی بیش از 90در صد جمعیت ایران را سنی و مابقی آن را شیعه تشکیل خواهند داد .
به نظر من طلاب علوم دینی در این زمانه نباید تمام سعی خود را بر این بگذارند ، که غیر مسلمانان و یا غیر شیعه ها را هدایت کنند و آنها را به این دین و به این مذهب راهنمایی کنند ، چون که طبق یکی از نشانه های ظهور امام زمان (عج) که بیان شد این امر خود به خود صورت خواهد گرفت ، بلکه نباید بگذارند مردم از دین خودشان به راحتی دست بردارند و گروه گروه وارد فرقه های بشوند که نه هدفی دارند و نه آینده ای .
واقعاً از امام زمان (عج) شرمنده ایم که این چنین ، امامنت داری دین جدّش را می کنیم.
به امید روزی که امام زمان چشمان ما را به جمال نورانیش منوّر سازد ...
پاورقی...........................................................................................................................
خیلی ها به خاطر این متنم به من خرده گرفتند ،خیلی ها هم .... . ولی در انتها لازمه که بگویم . منظورم بنده این نیست که شیعیان هم 4تا4 زن بگیرن و از هر کدوم هم 10 تا بچه . منظورم این بود که ببینید این ها از چه راه هایی برای براندازی شیعه استفاده می کنند . و ما شیعیان هنوز نمی توانیم حق خود را باز گو کنیم . برای همه گفته هایم دلیل دارم . ولی این جا جایش نیست که بگویم . (اگه خواستید یه کامنت خصوصی بذارید ). و با این حال باز هم می گویم ، از اینا یاد بگیرید . نه این که تا کم اوردیم منکر همه چیز بشیم. همون قدر که اونا رو مذهبشون تعصب دارند ( با اینکه بعضی از علمایشان هم می دانند که مذهبشان حق نیست) ما نیز باید تعصب داشته باشیم .
یکی از شبهاتی که اهل تسنن به شیعیان می گیرند این است که ، چرا ما قبرهای اولیاء و امامان خود را مزین به طلا می کنیم در حالیکه این کار در اسلام حرام است .
اولاً باید بگوییم که هیچ حرمتی در مزین کردن قبرها به طلا نمی باشد اصلاً ما تنها نیستیم که این کار را می کنیم بلکه خود اهل تسنن نیز از این امر پیروی می کنند مثل بسیار از مساجد آنها چه در عراق ، ترکیه ، و یا دیگر کشورهای اسلامی مزین به طلا و نقره اند و حتی مسجد رسول خدا در مدینه منوره نیز چینین است . و از همه مهم تر خانه خدا در مکه مکرمه هر سال با یک پارچه طلا کوب نو پوشیده می شود و میلیونها ریال صرف آن می گردد پس نباید مانند بسیاری از کارهایشان قبل از اینکه ایراد خود را برطرف کنند و یا ایراد خود را ببینند از ما ایراد بگیرند و ما را سرزنش کنند .
تبرک جستن یا شریک قائل شدن برای خدا ؟!
همچنین چون بیشتر اهل تسنن در بین وهابیون قرار دارند ، بسیاری از عقاید آنان را پذیرفته اند مثل اینکه می گویند توسل جستن و دست به قبر کشیدن شرک به خدا است. اولاً دربار? وهابیون باید یک مطلبی کوچکی عرض کنم و آن این است که این فرقه یعنی فرقه وهابیت اصلاً جزو 73 فرقه ای که پیامبر فرموده نیست . چه برسد به این که بخواهند به فرق دیگر اشکال بگیرند . دوماً چرا اهل تسنن که خود را اهل سنت پیامبر معرفی می کنند و مدعی آن هستند چرا از رفتار او و اهل بیت او تبعیت نمی کنند و ازادعاهای پوچ و بی اساسی که می خواهند شیعه را بدنام کنند پیروی می کنند. چرا تا قبل از اینکه این فرقه شروع به فعالیت خود کنند . اهل سنت در زمانهای بنی امیه و قبل تر به قبر ابوبکر و عمر احترام می کردند ؟!
مگر این طور نیست که ما در نماز خطاب به پیامبر می گوییم السلام علیک ایها نبی و رحمة الله و برکاته . پس چه طور ممکن است پیامبر مرده باشد و دیگر اثری از آن برای ما نباشد و سلام کردن او را برای ما شرک بشمارند پس اگر این طور است نمازمان هم اشتباه و همراه شرک است و همچنین است هنگامی که ما صلوات و سلام می فرستیم و اهل تسنن نیز در آخر آن بر 3 خلیفه این درود را ادامه می دهند. اگر آنها عقیده دارند که با مردن ، دست آنها از دنیا قطع می شود و توسل خواستن از آنها شرک است ، پس چرا بر آنها درود می فرستند .
پس به هیچ وجه نمی توان این مطلب را پذیرفت که توسل جستن و دست کشدن به قبرها شرک به خداست . چرا که خودمان هم معتقدیم که اگر دست کشیدن و توسل جستن به این نیّت باشد که نفع می دهند و آنها ضرر می رسانند شرک به خداوند متعالی است . ولی مسلمانان که موحدند و می دانند خداوند خودش ضّار و نافع است. یعنی ضرر و نفع از سوی خداست و این که اولیاء و ائمه را دعا می کنند . به این خاطر است که وسیله ای نزد خدا باشند و این هرگز شرک نیست ، همان طور ، هنگامیکه فرزند از ترس غضب پدرش و یا بخاطر درخواست مقدار پولی از پدرش ، مادرش را وسیله قرار می دهند تا به خاطر کار بدی که انجام داده غضب پدرش را بخواباند و یا درخواست خود را برطرف کند . ما شیعیان نیز فقط اولیاء و انبیاء قرار می دهیم تا با خداوند در ارتباط باشیم نه این که آنان را نعوذبالله هم طراز خداوند قرار دهیم و از آنان چیز درخواست کنیم . و مسلمانان شیعه و سنی از زمان حضرت رسول اکرم تا امروز بر این موضوع اتفاق نظر دارند به استثنای وهابیون و علمای سعودی و این ها با مذهب جدیدشان که در این قرن اخیر پیدا شده ، مخالفت با اجماع مسلمین می کنند و با این اعتقاد بود که میان مسلمین فته انگیزی کردند و خون مسلمانان را مباح دانستند و آنها را تکفیر نمودند. مگر همین ها نبودند و نیستند که حاجیان سالخورده را تنها برای یک سلام کردن بر پیامبر می زنند و نمی گذارند احدی دست بر ضریح پاک و مقدسش بکشند و آنها با عالمان ما بحث های زیادی داشتند ولی باز هم بر عناد و دشمنی خود اصرار ورزدیدند و به حق متکبر شدند .
بگذارید یک خاطره از آقای سید شرف الدین که یکی از علمای شیعه است تعریف کنم. ایشان می فرمایند : هنگامی که در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه خدا مشرف شدم از جمله علمائی بودم که به کاخ پادشاه دعوت شده بودم که طبق معمول ، در عید قربان به او تبریک بگویند و هنگامی که نوبت به من رسید هدیه ای به دست پادشاه دادم . هدیه ای که عبارت بود از یک قرآن که دریک مجلد پوستین نگه داشته بود . ملک هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم بر پیشانی خود گذاشت . و من ناگهان گفتم : ای پادشاه ! چگونه این جلد را می بوسی و تعظیم می کنی در حالی که چیزی جز یک پوست بز نیست . ملک گفت : غرض من قرآنی است که در این جلد قرار دارد نه خود جلد ! من فوراً گفتم : احسنت پاشاه ما هم وقتی پنجره یا در اطاق پیامبر را می بوسیم ، می دانیم که آهن هیچ کاری نمی تواند بکند ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن ها و چوبها قرار دارد . ما می خواهیم ، رسول الله را تعظیم و احترام نمائیم ، همان گونه که شما بر بوسه زدن بر پوست بز می خواستید قرآنی را تعظیم نمایی که در داخل آن پوست قرار دارد . در آن هنگام حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق نمودند . آنجا بود که ملک ناچار شد اجازه دهد ، حجاج با آثار رسول خدا تبرک جویند ولی آن که پس از او آمد به قانون گذشته شان باز گشت.